بابا و عمو گاهی آخر هفته ها ما را می بردند حضرت شاه عبدالعظیم شهر ری ، هم زیارت بود و هم تفریح ، ناهار هم کباب کوبیده می خوردیم با ریحون وماستی که داخل کوزه های سفالی بود ، هنوز از پلاستیک خبری نبود ، ماست سفت و خوسمزه ، شاه عبدالعظیم حیاطی داشت به اسم باغ طوطی که درختان بلندی داشت و بالای درخت ها لانه پرندگان بود ، دو تا حاجی لک لک بودند که بالای یکی از درخت ها زندگی می کردند و ما با دیدن آنها خوشحال می شدیم و برای حاجی لک لک ها این آواز می خواندیم ، حاجی
↧