وقتی عزیزانت به دیدنت می آیند ، وبعد می خواهند بروند خیلی سخته . ! آن موقع که دارند ساک می بندنند سخت ترین زمان است ، چون دیگه باورت می شود که راستی ، راستی دارند ازت دور می شوند ، تمام خونه را جستجو می کنی که چیزی جانماند ، حتی داخل ماشین لباسشویی را می گردنی که آنجا را هم کنترل کرده باشی ، بعد رفتن آنها چند روزی حوصله نداری خونه را مرتب کنی ، و اما باورت میشه رفته اند ، با خودت میگی حالا دیگه وقت تمیز کردنه ، ناگهان می بینی یک لنگه جوراب که ساعتها دنبال
↧