او می بایست بعد از هر وعده غذایی ان را بشوید تا تمیز شود .و به خاطر زمستان های سرد و بزرگ بودن سفره پارجه ای چندین سفره داشت . زمانی که سفره پلاستیکی به بازار امد او تصمیم گرفت یکی از آنها را بخرد .
با زن عموی خدابیامرزم به سرا سیاب رفتنتد برای خرید سفره پلاستیکی . هر کدام سفره ای خریدن و شاد به خانه امدن ناهار را روی ان سفره خوردیم و مامان هم با یک دستمال پارچه ای سفره را تمیز کرد که آثار چربی آش که روی سفره ریخته بود بر طرف کند .
شام اماده شد و همگی منتظر خوردن غذا بودیم .
مامان : هما سفره را پهن کن
سفره پلاستیکی که از سرما خشکش زده بود با زحمت زیاد تای آن را باز کردم و روی زمین پهن کردم
بابا : این چیه پهن کردی ؟ازش خوشم نمی اید برو اون سفره سفید همیشگی را بیار
رفتم و سفره پارچه ای را آوردم و پهن کردم مامان با دل خوری شام را روی سفره گذاشت و به بابا گفت همه چیز اسون شده اگر غذا روی سفره بریزه می تونیم سریع تمیز کنیم اما بابا تا مدتی قبول نداشت که سفره پلاستیکی استفاده کنیم .
اولین روزی که سفره پلاستیکی را پهن کردیم بابا به سفره خیره شده بود و پیام های جالبی می داد وای ببین استکان چایی بر گشت یک جوی از چایی درست شده . وای ماست برگشت چه منظره بدی قورمه سبزی ریخت شروع کرد با قاشق جمع کردن و در اخر گفت این سفره را جمع کن بنداز دور
روز بعد بابا گفت سفره پلاستیکی زیر و سفره پارچه ای رو
مدتی با تعویض این دو با هم داستان داشتم تا بالاخره پلاستیک پیروز شد و سفره پارچه ای مخصوص مهمانی شد اما بابا سفره پلاستیکی را دوست نداشت .
بابا کلا با پلاستیک دوست نشد که نشد
وای از روزی که کسی کیسه پلاستیکی شکرش توی خیابون پاره می شد و یا اینکه سوار اتوبوس که می شد خانمها که از خرید برگشته بودن صدای خیغ خیغ کیسه های خرید بابا را اذیت می کرد .
اما در خونه ما سفره برای خودش حرمت داشت چه از کرباس و یا پارچه سفید و یا اینکه از جنس پلاستیک
هرگز نیاید سفره را شب تکان می دادیم چون برکت خونه می رفت باید سفره را تمیز می کردیم تازه اگر می خواستیم اون سفره دوازده متری را تکان بدهیم باید می رفتیم پشت بام تکان می دادیم تا به زمین نخورد.
اما حالا اندازه سفره هاشده یک پارچه بیست در بیست که جلوی هر کسی روی میز قرار می کیره .
ودر بعضی خونه هاسفره معنی خودش را از دست داده . سفره سفره چقدر زیباست احترامش بگذاریم