کفش سفید مخصوص پیاده روی را شستم و دیگر هیچ اثری از دود ه سیاه رنگ بر روی کفش دیده نمی شد ، داخل اتاق پوشیدم و صدای قیژ قیژ کفش نو را می داد، ، خیلی به کفش سفید و زیبای خود نگاه کردم و بهش گفتم ببخشید که با تو می خواهم در خیابان ، و پیاده رو های دود گرفته بروم ، قول می دهم زود به زود تو را شستشو بدهم ، ناگهان این خاطره از ذهنم گذشت ، ۵ ساله بود برای پیاده روی بعد از ظهر آماده شدیم سرش را شانه زد و کفش نو و زیبایش را پوشید و با هم برای پیاده روی راهی کوچه
↧