صبح زود بیدار شدم و بعد از کار های اولیه صبحگاهی ساعت یک ربع به هفت از منزل خارج شدم ، پیاده روی روزانه را انجام دادم ، وبعد به سمت ایستکاه اتوبوس رفتم ، وقتی خواستم روی صندلی بنشینم خانم جوانی با پالتو قرمز رنگ و شاداب سلام کرد . کنار ش نشستم دفعه دومی بود که همدیگر را می دیدیم او به محل کارش می رفت و من به دارو خانه ، از مثبت ها صحبت کردیم ، اتوبوس آمد سوار شدیم هر دو کنار هم نشستیم از همه چیز گفتگو کردیم ، به او گفتم یادته دفعه قبل بهت گفتم باز هم
↧