مادرم می گفت ماه رمضان خیلی قشنگه ، همه چیز نظم داره خوردن ، خوابیدن ، ساعت داره ساعت در ماه رمضان معنی پیدا می کند چه سحر های زیبایی داشتیم در کنار سفره دوازده متری ( ۱۲ نفره ) در کنار بی بی جون بی بی جون می گفت دعای سحر را یکی بلند بخونه اینطوری صفا می کرد ، می گفت شما ها بخونید من صدا ندارم ، رمضان برایش خیلی مهم بود ، البته باید بگم روزه برایش مهم بود باشه بقیه داستان خونه با اجر بهمنی قرمز در ماه رمضان برای بعد ،
↧