آن سالهای خیلی دور که دوره ابتدایی را می گذراندم ، از پری روز بگم . از خانه ای با آجر بهمنی قرمز می نویسم . اطو کردن لباسها با پدر عزیزم بود ایشان یک حرفه ای در این کار بود . روز جمعه ( آن زمان تعطیلی فقط جمعه ) برای اطو کردن لباسها بود که روز شنبه همه مرتب و تمیز. وبا لباس اطو کشیده به مدرسه بروند ، و پدر جان هم به محل کارش برود . اولین اطویی که در ذهن دا رم اطوی ذغالی بود که گرم کردن اطو بر ای خودش داستان مفصلی دارد ،و فقط پدر می توانست آن اطوی ذغالی را
↧