پنجره را باز کردم آسمان آبی، ابی، است در شمالی ترین نقطه تهران ، گردشگران از تمام سنین با چوب های کوه نوردی در حرکت هستند با صدا های فریاد مانند صحبت می کنند و هر از چند ثانیه به عقب نگاه می کنند که همراهان عقب نمانده باشند ،کوچه باریک است ولی ملاحظه افراد ی که سن بالا دارند و در اتاق های خود دست ر به زانوی خود گذاشته اند و نمی توانند حرکت کنند و فقظ آه می کشند جوانی کجایی و یادت به خیر ، با خود زمزمه می کنند .
↧