از تیر ماه گفتیم و اما حالا کلمه حالا را وقتی می نویسم به یاد نوه عزیزم می افتم که با حالا گفتن چقدر با هم می خندیدیم حالا های با معنی حالا وقتی تابستانهای آن سالهای خیلی دور به خونه بی بی جون می رفتیم اولین چیزی که جلب توجه می کرد تیر های سقف اتاق بی بی جون بود که با فاصله های خیلی منظم کنار هم قرار داشت و فاصله دو تیر هم الوار های چوبی بود . وقتی شب تشک ها روی زمین کنار هم گسترده می شد ، کار ما شمردن تیر های سقف بود ، و بی بی چون می گفت : بچه ها بخوابید
↧