روزی بود و روزگاری خوش و خرم ، بودیم، همیشه خندان ، پله ها را دو تا یکی بالا پایین می کردیم ، به عبارتی راه نمی رفتیم پرواز می کردیم . از طبقه سوم خونه با آجر بهمنی قرمز می نویسم اتاق تکی طبقه سوم برای درس خواندن ما بود که هر کدام به فراخور سن خودمون از آن اتاق برای مطالعه استفاده کردیم یک میز بزرک داشتیم و با شش صندلی ، مخصوص مطالعه ، پشت میز نشسته بودم و داشتم ریاضی حل می کردم خودکارم را گم کردم تعداد بی شماری کاغذ چرکنویس روی میز پخش بود زیر تمام کاغد
↧