روی صندلی پارک نزدیک درب خروج نشسته بودم که نفسی چاق کنم و بعد بقیه مسیر را طی کنم ، مردی با کت شلوار مشکی و یک کیف مشکی شیک وارد پارک شد ، کیف را روی نیمکت پارک گذاشت و بعد کیف را باز کرد و یک سیب از کیف برداشت و بعد ،به آرامی درب کیف را بست و بدست گرفت ، و اولین گاز را به سیب زد . او خیلی آرام راه می رفت و سیب می خورد. با خود گفتم این آقا احتمال قوی جلسه ای در دفتر پارک دا رد که مرتب و منظم و خیلی شیک و پیک داره خرامان خرامان می رود ، روز بعد ،مرد کیف
↧