امروز روز دوازدهم چله است ، چند روزی است که هوا سرد تر شده است چشمان ما به دیدار باران و گاهی نم نم برف منور شده ، به یاد خانه پدری و سرما های زمستان افتادم زمستان ، و کرسی، لحاف کرسی ، منقل ذغالی ،اتشگردون ، وقتی زیر کرسی پاهایم را با پای پدر گرم می کردم دل ❤️ گرم می شدم ، وقتی به مادر می گفتم سردم است ، او می گفت زمستان تمام می شود ،رو سیاهی آن به ذغال می ماند و اما صدای برف پارو کنی نمی آید، دیشب باد برفها را با خودش برد
↧