گیلاس عزیز وقتی تورا در سبد های میوه فروشی دیدم نگاهی به تو انداختم و خوش امدگفتم از دیدنت متوجه شدم که ماه گرم سال فرا رسیده . که تو به صورت نیمه رسیده وارد بازار شدی ؟
دلم برایت تنگ شده بود اخه تودیر می ایی ،و زود هم می روی هر بهار به درختان زیبایت نگاه میکنم تا شکوفه بدهی . زیباترین شکوفه از ان توست .
وارد باغ گیلاس شدم نگاهی دوستانه به توکردم و دستم را به لابه لای برگهایت بردم و حبه ای از گیلاس را چیدم و خوش امد گفتم . تو را در سبد گذاشتم چقدر درشت و اب دار بودی؟ وقتی وارد یخچال خانه شدی دیگر ان زیبایی را که در باغ داشتی از دست داده بودی .اندازه تو در یخچال هر روز کوچکتر از روز قبل می شد. واماچند روزی که گذشت دم قنشگت هم خشک شد و مابا عجله شروع به خوردن کردیم .و خواص تو را برای هم تعریف کردیم. و "به به "و "چه چه"میکردیم. و در اخر نگاهی به هسته ها و دم های توکهدر بشقاب کنار هم قرار گرفته بود کردم و بعد انها راراهی سطل زباله کردم.
اما بعضی از میوه های توکه به درخت مانده بود خشک شدکه تعدادی از انها قسمت زنبورها و پرنده ها گردید .و چون دم تو هم توان نگه داشتن تو را در روی درخت نداستند با یک نسیم حبه های شیرین تو بر زمین افتاد.ودر پایان مورچه هاتورا کشان کشان به لانه های خود برند و دیگر در باغ اثری از تو باقی نماند.
. حالا نگاه به برگهای تو می کنم که چقدر زیبا و سبز هستی و داری خودت را برای سال انیده اماده می کنی .
. تو بهترین هستی منتطرشکوفه های زیبایت می مانم .
سرنوشت یک حبه گیلاس