Quantcast
Channel: سفره دوازده متری مادرم
Viewing all articles
Browse latest Browse all 1800

خانه ای با اجر های قرمز و ساعت دیواری

$
0
0

صدای زنگ ساعت دیواری را شمردم که شش تا زد و اعلام می کرد  بچه هاصبح شده بیدار شوید دیگه کافیه توی رختخواب بودن . صدای مادر از پایین می امد و می گفت انقدر سماور جوشید ابش تموم شد بلند شوید مدرستون دیر می شود  . بی بی می گفت بچه ها نماز صبح قضا شد بلند شوید تمام صدا ها نوید صبح را می دادند و ما یکی یکی اتاق را ترک می کردیم و به طرف سفره صبحانه می رفتیم . 

اتاق های طبقه بالا مهمونه خونه بود که شب برای خوابیدن تمام اتاق لحاف وتشک پهن می شد و ما دور هم می خوابیدیم و از هر دری صحبت می کردیم و شاد و خندان بودیم . 

وقتی می خواستم لحاف تشک را از زمین بردارم با سرعت باد این کار را می کردم و خیلی مرتب و منظم روی هم قرار میدادم که اتاق برای مهمان اماده بشه و به  این حرکت می گفتم ورزش صبگاهی  و می خندیدم و پله را خیلی با شتاب پایین می رفتم و دو تا یکی بپر بپر می کردم و می گفتم ورزش صبح است و زنگ در حیاط را وقتی میزند با سرعت صد می پریدم و در ب حیاط را باز می کردم . و خوشحال صدامی زدم مامان خاله اومده . 

اما حالا دیگه این ورزش ها را نداریم . ایفون را می زنیم و درب را باز می کنیم و دیگه دولا نمی شویم که تشک را از زمین بر داریم و خانه هایمان هم پله ای ندارد که بالا پایین کنیم . 

وقتی صبگاهان در پارک راه می روم  می بینم که همه به دنبال سلامتی قدم بر می دارند .و مرا به یاد ان روز های گذشته می اندارد .  چه ورزش صبحگاهی زیبایی داشتیم  . 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 1800

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>