Quantcast
Channel: سفره دوازده متری مادرم
Viewing all articles
Browse latest Browse all 1796

کلاغه به خونش نرسید

$
0
0

همیشه داستانهایمان را با این جمله شروع می کنیم . یکی بود و یکی نبود  غیر از خدا هیچکس نبود.

و با این جمله به پایان می رسانیم .

قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید . 

برایم سواله چرا کلاغه هنوز راه خونه اش را پیدا نکرده حتی در داستانهای ما . 

هر روز صبح در تاریکی و روشنایی صبحگاهی صدای قار قار کلاغی را می شنوم وبعد تعداد بی شماری کلاغ  کنار او می ایند و شروع می کنند  به قار قار کردن .و با زبان قار قار ی از هم احوال پرسی می کنند و چند دور می زدند و از هم جدا می شوند و تا صبحی دیگر که دور همی داشته باشند .

انها در همه جا قار قار می کنند ولی هنوز خانه خود شان را پیدا نکرده اند و سر گردان پرواز می کنند . 

وقتی صبح اولین کلاغ روی دیوار خانمان می امد مادرم پنجره را باز می کرد و می گفت خوش خبر باشی خوش خبر باشی او پیام روز را با صدایش  به مامی داد . 

نمی دانم ایا :

در داستانهای شما کلاغه خونه اش را پیدا کرده است ؟ 

یا هنوز کلاغه به خونه اش نرسیده.


Viewing all articles
Browse latest Browse all 1796

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>