تا کلمه بستنی را می شنوم ، این شعری که بستنی فروش های دوره گردمی خواند به ذهنم میآید . بستنی ،،آی بستنی، نوبر بهاره بستنی با شنیدن این آواز ، به سراغ بستنی فروش می رفتیم، یاد اون بستنی هایی که از بستنی فروشی می خریدیم افتادم ،فروشنده یک نون بستنی دایره شکل را بر می داشت و یک قاشق بستنی می گذاشت روی نون و یک نون دیگرمی گذاشت روی بستی و بعد پولش را می گرفت و بستنی را تقدیم ما میکرد، اولین گاز ی که به بستنی می زدیم خیلی سرد بود و کم کم بستنی آب میشد و تمام
↧