امروز به یاد کوفته های مادرم افتادم ، هیچکس کوفته هایی به خوشمزگی کوفته های مادرم درست نمی کرد ، وقتی از مدرسه می امدیم عطر مرزه و ترخون کوفته تا توی کوچه پبچیده بود ، همه چیز مخصوص بود دیگی که کوفته در ان می پخت کف پهن داشت ، فکر کنید سفره دوازه تفری دیگ کوفته اش چه اندازه بود و او چند عدد کوفته درست می کرد ، وقتی مادر درب حیاط را باز کرد دستان سفیدش رنگ زرد چوبه گرفته بود، جالب اینجا بود فردای ان روز ما پلویی داشتیم که داخل ان لپه بود ، می دانید چرا ؟،
↧