هر افطار و هر سحر به یاد آن سفره دوازده نفره بودم . سفره خانه پدری از سر اتاق تا انتهای اتاق گسترده میشد ، سفره یعنی هنه چیز ،حرمت داشت ، احترام داشت ، آداب داشت پهن کردن آن جمع کردن آن ،و همچنین جاهای افراد در سر سفره مشخص بود ، سفره افطار وقتی گسترده میشد آن دوازده نفر دور آن می نشستند و منتظر اذان مغرب بودند ، شادی آن لحظه بعد از ساعتها گرسنگی وصف نا پذیر بود ،در کنار پدرم و مادرم خواهران و برادرانم و مادر بزرگ ، چقدر خوب بود ، دعای شروع افطار ، دعای
↧