وقتی جمعه می شد خو نه آجر بهمنی قرمز حال و هوای دیگه ای پیدا می کرد . پراز صدا و هیاهو می شد . یکی می گفت"دفتر مشق منو خط کشی کن ، دو خط کنار هم با مداد قرمز سوسمار نشان ، بکش یکی یک ورقه به اندازه A4 ( ورقه مخصوص رسم کشیدن ) در دستش بود و می گفت من امروز باید رسم بکشم ، یکی می کفت: من شنبه امتحان تاریخ دارم ، بلند بلند تاریخ می خوند . یکی بلند بلند شعر حفظ می کرد ، بی بی هم می گفت ، هما بیا بهت دیکته بگم ، گاهی هم بی بی می گفت کتابت را بده من نگه دارم
↧