داستان از این جا شروع شد ، و علاقه من به ساک سفری بودن . . هر پنج شنبه مادر بقچه سفر پدر را آماده می کرد که پدر آخر هفته را در سفر باشد و به کارهای آنجا رسیدگی کند ، کوچک بودم ، نگاه به دستان مادرم می کردم که چقدر گره( گره مربعی ) این بقچه را منظم می زد و به پدر می گفت: اینجا را بگیر گره باز نشود ، مادر غذای دو روزه پدر را در آن بقچه گذاشته بود ، ( گره مربعی که بعد از سالیان سال متوجه نوع گره شدم که مخصوص کار امداد گران است ) وقتی پدر از سفر می آمد همان
↧