داستان بی بی جون و جمله یک تار ، یک تار ، با بی بی زندگی می کردیم و همیشه جملات زیبا می گفت ، بیشتر اوقات به ما می گفت: همه چیز یک تار ، یک تار شروع میشه ، !! این جمله را فقط در مورد حجاب فکر می کردم یگ تار مو است ، کم کم بزرگ شدم به اطرافم با دقت نگاه کردم ، گاهی صحبت از این می شد که طرف با چرب زبونی مقداری پول قرض گرفت و رفت دیگه پیدایش نشد ، و بعد کار اای بزرگ و بزرگتر و وووووووو و باعث نابودیش شد ، این یک تار یک تار بود ، واو یک بوق هنگام خدا حافظی می
↧