Quantcast
Channel: سفره دوازده متری مادرم
Viewing all articles
Browse latest Browse all 1873

شبی با مادرم

$
0
0
مدتی است که دیگه نمی تونم یک شب از هفته رو در کنار تو باشم  شب را با هم به صبح برسونیم و طلوع خورشید رو با هم تماشا کنیم 

مادرم بعد از نماز صبح دیگه نمی تونم سرم راروی بالش بذارم و چشمانم رو ببندم و لحاف روی سرم بکشم تا زیر لحاف برای خودم شب درست کنم .خیالت راحت باشه بیدار بیدارم 

الان فسنجونم روی چراغ مشغول پختنه  

یاد اون روزها افتادم که از شب قبل فسنجونو روی چراغ سه فیتیله ای ابی رنگ  می گذاشتی و ارام و ارام برای خودش می پخت و ما صبح زود از بوی اون خورش از خوا ب بیدار می شدیم و شما رو مشغول کار توی آشپزخونه می دیدیم  تا می خواستیم درب ظرف رو باز کنیم و نگاهی به داخل قابلمه بندازیم می گفتی هم نزنید روغنش غیب میشه  خورش که آش نیست نباید سر بسرش بزاری درب ظرف رو هم نیم باز می گذاشتی که بخارات اب بداخل ظرف نریزه همه چیز نظم ترتیب داشت 

تشکم رو کنار تخت مادرم پهن می کردم و قرص های اخر شبش رو روی میز کنار دستش می گذاشتم و چراغ های  اتاق خاموش و با نور تی وی نگاهش می کردم او خیلی تی وی دوست داره  با هم تی وی نگاه می کردیم  مامانم هر از چند گاهی می گفت دیدی چی شد؟  می گفت: تو که همش خوابی  الان تموم میشه ساعت یازده لالایی هم گوش کنیم خیلی قشنگه 

شما که حتما این کانال ما نال ها رو ندارید ؟ 

 لالایی اخر شب خیلی با حال بود مامانم برام  این طوری تفسیر می کرد ببین الان او ن اسبه چطوری  می پره اینجا رو ببین اون بچه  رو مامانش توی گهواره تکون تکون میده دوباره می گفت بیداری ؟

 می تونست  صبحها خودش از جاش بلند بشه و برای نماز صبح اماده بشه بعد هم منو صدا میزد و می گفت وقت نمازه  .

بعد از نماز دستش رو می برد زیر تشک تختش و شونه رو از زیر تشک بیرون می اورد و موهای سرش و شونه می کرد و رادیو روشن می کرد و روی تخش دراز می کشید و چشمش به ساعت بود 

ببینه کی  ساعت هفت میشه و قرص قبل از صبحانه اش رو بخوره 

واما

وقتی الان نگاهش می کنم می بینم خیلی توانایش کم شده 

وارد خونه شدم سلام کردم و بعد 

دستم را به  موهای سفیدش کشیدم و نگاهی در چشمانش انداختم نگاهش پر از عشق بود و امید 

ناهار البالو پلو داشت هر کس توی اون خونه غذا درست کنه بوی غذای مامان رو میده  ناهار رو خوردم و خیلی سریع خونه رو ترک کردم و به امید روزی  هستم که دو باره زنگ در حیاط خونه مادرم را بزنم و نگاهی به مادرم کنم 

و دستان سفیدش را در دستانم بگیرم  .

 

 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 1873

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>