چه زیبا بود حباب صابون در سطح حیاط
مادر تمام لگن هایی که در خانه داشتیم پر از اب کرد و توی حیاط خونه زیر افتاب قرار داد . او کارش را می کرد و هر از چند گاهی انگشتان دستش را درون اب فرو می برد تا گرمای اب به حد دل خواهش برسد .در خانه...
View Articleاتو بوس دو طبقه
هرکجای خیابانهای شهرم را می گردم تو را پیدا نمی کنم ناگهان نا پدید شدی و لی کلی خاطره های خوب ازت دارم .وقتی تو اومدی توی خیابون شهرمون همه ازت می ترسیدن قد تو از قد خانه های شهر مون بلند تر بود طبقه...
View Articleطعمش ؟
امروز وقتی داشتم هسته خرما را جدا می کردم به فکر فرو رفتم و با خود این چنین زمزمه کردم .اگر می توانستم هسته های خرمایی که ازش جدا کرده بودم می کاشتم بزرگترین نخلستان را داشتم .اگر می توانستم قدم هایم...
View Articleچرخشی در اتاق نگاهی درآینه
داشتم اینه اتاقم را گرد گیری می کردم درون اینه فردی را می دیدم با موهای بلند سیاه که روی شانه هایش سر خورده بود و صورتی صاف و لبی خندان هر چه اینه را نمیز تر می کردم شفاف بودن صورش بیشتر نمایان می...
View Articleموهای سفیدش
او سرش پایین بود داشت موهای سفیدش را شانه می کردمو های فرفری زیبایش می درخشید همچون اینه موهایی که به شانه اش چسبیده بود از شانه اش بر داشت و درون سطلی که کنار دستش بود گذاشت سرش را بلند کرد چشمانش...
View Articleبوی گندم
به مغازه رفتم یک کیلو گندم خریدم می خواستم خیس کنم تا جوانه بزند و سبز شود .وقتی گندم ها را داخل سینی ریختم تا پاک کنم دیدم اشغال ان بیشتر از گندم است . مرا به یاد سالهای دور انداخت .بوی گندمتمام فضای...
View Articleپاییز از راه رسید
دیروز وقتی توی بازارچه قدم می زدم اول لاله عباسی ها خود نمایی کرد کمی اون طرف تر یک میز بزر گ بود که روی اون پر از لوازم تحریر بود و مادر های مهربون دست بچه هاشون رو گرفته بودن و دور اون میز ایستاده...
View Articleالنگو برای روز مبادا
داشتم سوار مترو می شدم که کیفم زودتر سوار شد و بعد جوان ها یاری کردن و منو هول دادن تا همگی سوار شدیم .به ارامی خودم رو به دیواره واگن رساندم و رو به مسافران ایستادم دختران جوان دست هایشان را به میله...
View Articleکرم شب تاب
هوا تاریک شده بود همگی دور خاله جرقه زده بودیم ومی گفتیم می ترسیم دراین تاریکی چطور به خونه برویم تاریکی همه جا را فرا گرفته بود به اسمان نگاه می کردم اسمان پیراهن ستاره ای خود را به تن کرده بود و...
View Articleصدای قل قل سماور
انگار دیروز بود که امدی زیر پایت را گل باران کردیم و به استقبالت امدیم اما چه زود رفتی؟ دوستانم عبادات شما قبول باشه چه دور هم بودن خوبی داشتیم او امد که به ما بیاموزد فکر کنیم .صدای قل قل سماوروقتی در...
View Articleتوی حیاط مدرسه
وقتی توی حیاط مدرسه گروهی راه می رفتیم به گروه دیگه که داشتند راه می رفتند تنه می زدیم واون گروه می گفتند چکار می کنید داشتیم زمین می خوردیم بعد یک صدا می گفتیم من نبودم دستم بود تقصیر آستینم بود...
View Articleمهربانی
وقتی روی ترک دوچرخه پدرم می نشستم پدرم می گفت: دخترم محکم کمر بابا رو بگیر زمین نخوری .
View Articleها
تن ها وقتي ميخواهيم جمع ببنديم از ها استفاده ميكنيم نمي دانم چرا تنها هميشه تن ها ست چرا؟
View Articleپدر و خر گوش
پاییز و داستان های زیبایش کنار پنجره اتاق ایستاده بودم و به حیاط نگاه می کردم بر گهای درخت انگور تمام سطح حیاط را پوشانده بود و باران نم نم می بارید . کلید درقفل در حیاط چرخید و درب حیاط باز شد پدر...
View Articleدنیای خیال
چه زیباست دنیای خیال با خیال می روم بدون ا پاسپورت بدون چمدان همه چیز را زیبا می بینم بالهای خیال خیلی سبک هستند هرگز به شانه هایم سنگینی نمی کندخیال وسعت زیادی دارد الان خیال می کنم روز جمعه است روز...
View Articleشبی با مادرم
مدتی است که دیگه نمی تونم یک شب از هفته رو در کنار تو باشم شب را با هم به صبح برسونیم و طلوع خورشید رو با هم تماشا کنیم مادرم بعد از نماز صبح دیگه نمی تونم سرم راروی بالش بذارم و چشمانم رو ببندم و...
View Article