بعد از قدم زدن روی صندلی سبز رنگ پارک نشستم تا نفسی چاق کنم و به سمت منزل ادامه مسیر بدهم و اما لانه پرنده 🐦 ای توجه من را به خودش جلب کرد ، پرنده ای با نوک ( منقار ) خود چوب های لانه ای را به منقار می گرفت و می رفت و مجددا بر می گشت ، تا سقف و ستون 🏠 خانه را ویرانه کرد ، بعد صاحب لانه آمد و پرنده کوچک خود را بغل کرد و آهی کشید و پر ی تکان داد و به آسمون نگاه کرد ، خدای من به خانه زیبای آن پرنده نگاه کرد و پرنده کوچکش را به قلبش فشار داد و گفت : هرگز
↧