Quantcast
Channel: سفره دوازده متری مادرم
Viewing all articles
Browse latest Browse all 1880

شربت جوشان

$
0
0
هوا خیلی سرد بود همه زیر  کرسی خوابیده بودیم ناگهان بیدار شدم اتاق روشن بود فکر کردم صبح شده  بلند شدم پرده اتاق را کنار زدم دیدم به شدت داره برف میاید 

به زیر کرسی برگشتم و پا هایم را به منقل نزدیک کردم 

هنوز بابا از سرکار نیامده بود مامان کنار بخاری نفتی دیواری منتظر بابا بود خواهر کوچیکه بشدت سرفه می کرد و مامان توی اتاق بزرگه اونو راه می برد تا اروم بشه 

در به صدا در امد بابا اومد توی اتاق دستکش پشمی خودشو در اورد و گذاشت کنار بخاری تا برای صبح خشک بشه 

مامان گفت این بچه همش سرفه می کنه نمی دونم چکار کنم بابا گفت قرص جوشان بهش دادی او گفت نمی خوره  !تب داره  ؟نه نداره ! خوب میشه برای سرماست یک کمی پشم بزار توی قفسه سینه اش گرم میشه سینه بچه انشالله تا صبح خوب میشه 

دیگه نفهمیدم چی شد خوابم برد 

نصفه شب از شدت تشنگی بیدار شدم دستم رو بردم روی کرسی و یک لیوان اب از توی مجمعه مسی  بر داشتم وقتی داشتم می خوردم دیدم بوی پرتقال می ده سرفه ام گرفت و تمام اون اب پرتقالی رو از توی حلقم خارج کردم و ریخت روی دست خواهرم که کنارم خوابیده بود مامان از سر و صدای ما بیدار شد و گفت چکار می کنید این وقت شب 

او دید که من چه دست گلی به اب دادم و بعد برق رو روشن کرد و .........

تمام زمستون توی خونه لیوان شربت جوشان بود مریض نمیخورد اما شب و نصفه شب قسمت ما خواب الوده  ها می شد ازاونجا بود که من  از قرص جوشان  بدم اومد 

شب به صبح رسید و کفشهایم را که بابا روز قبل برای من نعل کوبیده بود که روی برف ها سر نخورم پوشیدم و به اهستگی عازم مدرسه شدم 

و مامان با لحن مادرانه اش گفت امروز روز سردیه و زمین یخ داره مواظب باشید زمین نخورید پاهاتون جایی بگذارید که برف بیشتری داره 

خدا حافظ مامان  ما رفتیم 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 1880

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>