با مزه ترین شاگرد کلاس, صبح اولین نفری بود که وارد کلاس شده بود و این جمله را روی تخته کلاس نوشته بود . 29 روز مانده به عید
همه خوشحال بودیم و به این جمله زیبای همه ساله در همین تاریخ فکر می کردیم .
امتحان های ثلث دوم شروع شده بود و باید تا پایان اسفند ماه تمام می شد و با هزاران کار قبل از عید .
به مامان قول داده بودم وقتی امتحان ها تموم شد برای خونه تکانی به او کمک می کنم !
روزهای خوب پایانی سال بود در ان روز ها همه به هم کارت تبریک می دادیم . مغازه های لوازم تحریر فروشی پر از دانش اموز می شد و همه کارت تبریک می خریدند بیشترین نقشی که بر روی کارت تبریک ها بود گل رز ( گل سرخ) بود با رنگهای مختلف. زیبا و درخشان . در ان روز های پایانی سال ,هر روز کارت تبریک بدست به مدرسه می رفتیم . وهمچنین اولین کسی که هر روز وارد کلاس می شد تقویم را روی تابلو می نوشت. 28 روز مانده به عید .
کارت تبریک ها را این طور می نوشتیم سال نورا پیشا پیش تبریک می گویم و تقدیم به دوست های عزیزمون می کردیم که با صفا و مهربانه بود .
بچه ها بچه ها نگاه کنید !!!. " 5 روز مانده به عید نوروز "هورا هورا هورا دو روز دیگه کفش می خرم بابام قول داده .
کم کم به پایان اسفند نزدیک می شدیم هر ساله رسم براین بود ،اخرین روز های سال بچه های مدرسه ناهار چلو کباب می خوردند .
ان روز از خونه هیچ دانش اموزی غذا نمی آورد . پول توجیبی های روزی دو ریال خودمان راجمع کرده بودیم که ان روز پایانی همه با هم چلو کباب بخوریم .سر ساعت مشخص نماینده هر گروه به چلو کبابی میدان کلانتری می رفت و سفارش می داد و شاگردان چلو کبابی با طبق های چلو کباب که بر سر داشتند وارد مدرسه می شد ند و طبق ها را بر زمین می گذاشتند و می رفتند تا سر ساعت مشخص بیایند و ظرف ها را با خود ببرند.
از ظرف یک بار مصرف و پیک موتوری خبری نبود، ظرف های چلو کبابی از جنس روی بود .و یک قاب روی هم برروی بشقاب چلو کباب بود تا غذا گرم بماند و بهداشت هم رعایت شود . وما به ان قاب هامی گفتیم کلاه .
29 اسفند روز خدا حافظی 13 روز ه بود و ما تبریک گویان از مدرسه خارج می شدیم و به امید سال جدید مدرسه را ترک می کردیم .
29 روز مانده به عید