پدرم میگفت :
وقتی پدر از طهرون امد و یک پاکت چایی خریده بود.
فورا به مادرم گفتم ، زود چایی رو از پاکتش خالی کن،
اخه بی صبرانه منتظر نوشتن بودم و کاغذ نداشتم .
مادر پاکت خالی چایی را داد به من و بعد روی ان شروع کردم به نوشتن .
امروز به یاد ان پاکت چایی افتادم .که چقدر سخت کاغذ پیدا میشد.