Quantcast
Channel: سفره دوازده متری مادرم
Browsing all 1788 articles
Browse latest View live

امید زندگی

هر روز نهال امیدم را اب یاری میکنم.و برای قد کشیدن ان کوشش سبز باشی امیدم 

View Article


امروز دیگه گاوتون رو خرمن کی کردید

امروزبا خود گفتم کمی از گذشته های دور با هم صحبت کنیم زمانی که  ما مدرسه می رفتیم . وقتی دور همی می نشستیم و خیلی اهسته صحبت می کردیم و گاهی بلند  بلندو گاهی یواش می خندیدیم   مادر که همیشه در حال راه...

View Article


Article 0

چقدر دلم میخواهد الان بنشینم و براش کلاه ببافم . 

View Article

برگهای پاییزی

امروز جوراب نارنجی پوشیدم .چون وقتی پاهایم را روی برگهای پاییزی میگذارم به برگ بگویم من با تو هم رنگ هستم .برگ های پاییزی من

View Article

امید زندگی

هر روز نهال امیدم را اب یاری میکنم.و برای قد کشیدن ان کوشش سبز باشی امیدم 

View Article


یلدا مبارک

امشب تنهایی را نابود کنیم یلدا مبارک 

View Article

شب یلدا

پسر ،مادر چه سفره زیبایی برای شب یلدا چیده ایمادر، پسرم همین چیز ها رو داشتم . پسر ، مادر بابا چرا دیر کرده کجاست ؟مادر ، بابا رفته قطب برف بیاره .

View Article

Article 3

چقدر دلم میخواهد الان بنشینم و براش کلاه ببافم . 

View Article


Article 0

وقتی خودمون به خودمون دروغ میگیم !!!!!میشه گفت خود کرده را تدبیر نیست .

View Article


خورشید گرفتگی وشیشه دود الود

 وقتی بچه بودم با صدای بلند عموی عزیزم  از توی خونه صدا زد بچه ها خورشید را گرفتن!!! توی خونه همه با هم صحبت می کردند و دوست داشتن به خورشید نگاه کنند اون موقع همه چیز را باید با عقل خودت درست می کردی...

View Article

Article 0

عصر ارتباطاتاما همه با هم بی ارتباط 

View Article

Article 0

چهار کلمه را در کودکی شنیده ایم و هرگز از یاد نخواهیم برد:یکی بود ، یکی نبود 

View Article

خیابون چطوریه

یکی بود و یکی نبود دختر : سلام پدر خیابون چیه پدر  :خیابون دومتر از کوچه ما بزرگتره دختر  :چرا باید بزرگ باشه پدر:  برای اینکه توی اون بشه گاری و اسب راه بره دختر : برای چی گاری و اسب راه بره پدر :...

View Article


برف پارو کن های محله ما

صبح های زمستون با صدای برف پارو کن ها از خواب بیدار میشدیم . نقش پای انها روی برف خیلی زیبا بود . 

View Article

Article 0

یک روزی وقتی می رفتم دکتر ، دکتر این طور صدام میکرد،دخترم چطوری اما امروز این طوری صدام کرد : مادر چطوری چند وقت دیگه وقتی برم دکتر ، ان وقت دکتر چی میگه؟

View Article


پاکت خالی چای ،بجای دفترچه مشق

پدرم میگفت :وقتی پدر از طهرون امد و یک پاکت چایی خریده بود. فورا به مادرم گفتم ، زود چایی رو از پاکتش خالی کن، اخه بی صبرانه منتظر نوشتن بودم و کاغذ نداشتم .مادر پاکت خالی چایی را داد به من و بعد روی...

View Article

Article 1

امروز جمعه است ، مثل تمام جمعه های دیگر .

View Article


معما ی عجیبی بود

امروز روز دیگری ایست نمی توانم بنویسم ، دستانم به لرزه افتاده ، در مغزم معما بسیار است ،که چند روزی ایست که جواب انها برایم سخت بود ،و نمی توانم هیچگاه منفی فکر کنم ، اما در ساعت ۷ صبح شنبه بیست ویکم...

View Article

شکرت خدا جانم

خدایا شکرت که بدون منت به من چشم دادی ببینم، دست دادی بنویسم، پا دادی راه بروم ، انقدر نعمت دادی که نمی توانم شمارش کنم ، فقط میتونم بنویسم تشکر از این همه نعمت بی منت خدای مهربونم .

View Article

Article 0

به محض آرام شدن دریا، کشتیهای انسان از راه می رسند.

View Article
Browsing all 1788 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>