یک سال گذشت و ندیدیم یک دیگر را، وبه یاددیدار ها و هیاهوهای گذشته روز گار را سپری می کنیم ،وامید به اینده داریم که بدون این بیماری باشیم . کم کم مهمون ها می امدند، همه جوان بودند هر کدام یک نسبت نزدیک با میزبان داشتند، روز قشگنی بود . هر کدام به شکلی وارد خانه میشدند ، یکی با ساک بچه نوزاد، یکی بچه به بغل ،یکی با پسر یکی با دختر وخونه شده بود پر از بچه های زیبای قد و نیم قد ،و دخترانی زیبا با گیس های روبان بسته قرمز رنگ، مادران جوان و سر حال همه وارد خانه
↧