یکی بود یکی نبود صدایی که یک سال منتظر شنیدن آن بودیم شب چهار شنبه سوری های بوته بوته در سر تمام کوچه های شهرمان طهران انبوهی از بوته در شب چهارشنبه سوری قرار می گرفت و فروشندگان محترم بوته ها با صدای خوش ، می خواندند ، شب چهار شنبه سوری ، های بوته ،ها بوته ، از مامان دو ریال گرفتم و به فروشنده دادم و یک بغل بوته خریدم ، . بوته ها ر ا به خونه با آجر بهمنی قرمز بردم ، و تحویل مامان دادم ، مامان هم روی چراغ فیتلیه ای مشغول بو دادن گندم بر شته شد و ما بچه ها
↧