دارا وندار
هرچیزی که داریم باید از آن استفاده کنیم ، کفش هایت را چند جفت ان را برای روز مبادا گذاشته ای ، ؟ .در کمدت را باز کن و خوب نگاه کن ، چند دست لباست را چند سالی است از آن استفاده نکردی ؟ یک نکاهی هم به...
View Articleجشن تولد
چند سال از تولدتون گذشت براتون تولد گرفتن ؟ آیا مادرتون براتون تولد گرفت ؟ پدرتون ، فرزندتون ، ویا نوه تون ، ؟ تولدتون مبارک باشه ، تا دیر نشده ، خودتون برای خودتون تولدتون مبارک را بخونید ،
View Articleتغییر
از محله ای عبور می کردیم ، دوستی گفت چقدر اینجا ها تغییر کرده!!! به او گفتم به همان اندازه ما هم تغییر کرده ایم .
View ArticleArticle 1
همیشه زنگتفریح نیست یک روزی هم زنگ حساب است ، وقتی تنها می شوم نگاه به گلدانها نگاه به صندلی نگاه به سقف ، نگاه به تلویزیون نگاه به اف اف تصویری ، نگاه به درب واحد خود همه تنها هستند ، و منتظر یک زنگ
View Articleجمعه های سالهای خیلی دور
در آن سالهای خیلی دور وقتی مدرسه می رفتیم جمعه ها برای ما معنی و مفهموم خاصی داشت . یک برنامه درسی داشتیم که برای مدرسه بود واما تا به این برنامه می رسیدیم یک هفته از مهر می گذشت تا معلم عزیزمان برنامه...
View Articleآیینه راست می گوید
وقتی جلو آیینه رفتم با خود گفتم چقدر این شخص آشناست انگار اونو جایی دیدم . با کمی دقت متوجه شدم خودم هستم .
View Articleماشین لباس شویی ،آب انبار ، حوض
امروز وقتی داشتم لباس ها را می ریختم توی ماشین لباشویی یادم به خونه آجر بهمنی قرمز مون افتاد ، اول از در حیاط خونه بگم ، در گاراژی نداشتیم یک پله ،خونه از کوچه بالا تر بود به خاطر اینکه سیل وارد خونه...
View Articleکمتر کیسه پلاستیکی استفاده کنیم
چندکیسه پارچه ای و چند کیسه پلاستیکی را داخل چرخ خرید کذاشتم به سوی میدان میوه و تره بار قزل قلعه رفتم . همه آرا.م خرید می کردند ، اولین پلاستیک را خوشحال از چرخ خارخ کردم وشروع به جدا سازی سیب زمینی...
View Articleممنون
از او پرسیدم ناهار چی دوست داری ؟ او گفت : ممنون به شوخی گفتم "من با خط خوش مبنویسم ممنون و در بشقاب روی سفره می گذارم ، و کلی خندیدم ، اما با کمی دقت متو جه شدم که ایشان گفته ، من، نون ، ممنون
View Articleخیلی غیر منتظره بود
نمی دونم از کجایش بگم ، به من گفتن مامان شما توی آشپزخونه نیا ما خودمون چای عصرانه را آماده می کنیم، نوه ام می رفت توی آشپزخونه و خندون میامد بیرون ، خوشحال بود لباس زیبایی پوشیده بود ، با خود کفتم چای...
View ArticleArticle 1
خوشا روزی که باهم می نشستیم قلم بر دست و کاغذ می نوشتیم قلم بر دست و کاغد بر هوا رفت نمی دانم محبت ها کجا رفت
View Articleگربه
گربه را همیشه به این شکل می دیدم ، وقتی گربه شما را می دید پا به فرار می گذاشت و در کوشه ای مخفی می شد ، تا شما بروید و گربه به دنبال غذایی برود ، ا لذیذ ترین غذای گربه ها ماهی قرمز حوض بود و بچه جوجه...
View ArticleArticle 0
بعضی وقتا نیازی به هدف توی زندگی نیست ، نیازی نیست به فکر آینده های دور باشی همین که قدم بعدی رو بدونی کافیه
View Articleبگیر و بشین
آن موقع ها وقتی بچه ای شلوغ می کرد و مادر نمی تواتست به درستی کارش را انجام بدهد ، بچه بزرگتر را صدا می زد و می گفت: ، دخترم بیا خواهرت را ببر و بگیر بشین بهش بده دختر هم می آمد و خواهرش را بغل می...
View Article