چه زیبا بود حباب صابون در سطح حیاط

مادر تمام لگن هایی که در خانه داشتیم پر از اب کرد و توی حیاط خونه زیر افتاب قرار داد .

 او کارش را می کرد و هر از چند گاهی انگشتان دستش را درون اب فرو می برد تا گرمای اب به حد دل خواهش برسد .

در خانه حمام نداشتیم  پدر هم همیشه مشغول کار بود و حمام بردن پسر ها  هم دشوار بود مادر حمام عمومی می رفت نمی توانست پسر ها را با خود به حمام ببرد . پسر ها از سه سالگی باید همراه پدر به حمام می رفتند این بود که مادر گاهی ابتکار بخرج می داد و پسر ها را در حیاط خانه حمام می کرد .

وقت حمام فرا رسید مادر  یکی از برادرهایم  را لخت کرد و داخل لگن اب نشاند برادرم از سرما فریاد زد ولی مادرم می گفت الان گرم می شوی .مادر صابون را برداشت و به سر او مالید کف فراوانی در روی سر ایجاد شده بود و ما هم از سر خوردن کف در روی سر می خندیم که ناگهان او از تشت بیرون پرید  و فریاد زد چشمانم سوخت حالا او می دوید و مادر هم دنبال او  می دوید که او را بگیرد  ما هم می خندیم مادر پیروز شد اور ا دو باره داخل تشت نشاند این بار بایک دست می شست و با دست دیگر پاهای او را چسبیده بود که فرار نکند  .  یک لیف پارچه ای که مملو از صابون بود با دهان  باد کرد و روی تن او مالید  تمام حیاط مملو از حباب شده بو د ما هم به دنبال حباب ها می دویدم و می خندیم . برادرم هم درون حباب های صابون غزق شده بودو می خندید . سر حال و شاداب و تمیز شده بود. 

مادر از تشت های دیگر اب بدون کف صابون روی او می ریخت و قربون صدقه می رفت و می کفت تورا به خدا کاری کن که یک ساعت لااقل تمیز باشی .

مادر با ان دست های مهربونش بچه ها را در حیاط خانه می شست  و انها هم لذت می بردن  در ان زمان تنها صابون خانه برگردان نام داشت که کمی تند بود وقتی درون چشمانت می رفت دادت به اسمان می رفت از شامپو خبری نبود و بعد از اینکه شامپو امد مادر من هرگز راضی نشد از شامپو استفاده کند می گفت این شامپو ها ادم را کچل می کند

او الان هم از همین صابون استفاده می کند .

مادرم خسته نباشید من به دستان چروک خورده ات که هر کدام از ان چروک ها نشانه از زحمت های بی پابان توست بوسه می زنم 

یاد اون روزهایی که تمام حیاط را عطر صابونت فرا گرفته بود و حیاطی پر از حباب درست می کردی بخیر باشد .