مادرم وقتی تلفن زنگ می زد سریع خودش را به گوشی تلفن می رساند ، هنگام گفتگو اسم کسی را نمی گفت ، ولی از تن صدایش متوجه می شدی که با کجا صبحت می کند ، اگر صدا یواش بود ، فرد در نزدیکی منزل بود ، اگر از منزل فاصله داشت صدایش بلند تر می شد واگر از خارج از کشور بود صدایش آنقدر بلند می شد که سر کوچه هم صدایش می رفت ، ، و وقتی خیلی ناراحت بود و بی خبر از همه کس بود ، فریاد می زد و می گفت خدای من چادرم را سرم کنم و کجا فرار کنم ، .
↧