به یاد متن کتاب فارسی ابتدایی خودم افتادم که نوشته بود ، هما دختر خنده رویی بود او دندان های سفید و مرتبی داشت ، وسایل را برای سفر یک روز ه آماده کردیم مثل مهره شطرنج مرتب و منظم در صندوق عقب ماشین گذاشتیم و بعد ماشین روشن وکمر بند را بستیم و از پارکینگ خارج شدیم بیست قدم که رفتیم دیدیم ماشین صدا می دهد وپنجر شده است ، با خنده با دنده عقب امدیم داخل پارکینگ و وسایل را خارج کردیم و مراسم پنچرگیری که به سختی مهره های چرخ باز شد وخلاصه کار انجام شد و مرتب و
↧