یکی بود و یکی نبود به آخر هفته نزدیک شدیم و گفتم که منزل به منزل شویم و سری به اطراف تهران روستای زیبای برگ جهان بزنیم و بر گردیم ، بی بی جان و یاران با وفایش در حیاطی بسیار بزرگ که یک حوض بزرگ از سنگ معمولی داشت و دور حیاط اتاق داشت به صورت اجتماعی زندگی می کردند که همه افراد آن خانه با هم نسبت فامیلی نزدیک داشتند و بیستر کار هایشان را با هم انجام می داند ، واما می خواهم از زن دایی حسین که خانمی خوش اخلاق و قصه گو بود براتون بگم ، روزی از خانم جان ( زن
↧