Quantcast
Channel: سفره دوازده متری مادرم
Viewing all articles
Browse latest Browse all 1788

قصه بابا (شام خوردن با پدر )

$
0
0
تابستان بود مامان با بچه ها یلاق بودند و من و بابا تهران بودیم . و هر دو مشغول کار بودیم. خورش قیمه درست کرده بودم و آنرا در یک سینی گرد بزرگ گذاشتم و راهی پشت بام شدم ، شبها در پست بام می خوابیدیم ، سفره دونفره را پهن کردم ، پلو را دردیس کشیدم و خورش قیمه را در دو ظرف خورش خوری ، با پدر شروع کردیم به شام خوردن ، دیدم پدر برنج نمی خورد و فقط خورش با نون می خورد ، . گفتم بابا جون برنج هم نوش جان کن او گفت خیلی قیمه ات خوشمزه شده .

Viewing all articles
Browse latest Browse all 1788

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>