به بازار وکیل رسیدیم هنگامی که می خواستیم وارد بازار شویم پیر مردی را دیدیم که با یک کارتن جوجه های رنگ کرده و صدایی نه چندان بلند از جوجه هاش تعریف می کند
بچه ها دو تا جوجه زبر و زرنگ را انتخاب کردن و هر دو نفرجوجه به بغل راهی خونه شدند
حالا ما دو تا مهمون داشتیم که با جیک جیک کردنشون توجه ما رو به خودشون جلب می کردن و آب و دونه می خواستند کم کم گرگ های بدن جوجه تبدیل به پرهای سفید و براق شد .
ما همگی به این جوجه ها عادت کرده بودیم و جوجه ها هم برای ما ناز می کردن و عشوه گری
برای تعطیلات تابستانی مسافر شیراز تهران بودیم
این دو تا هم سفر(جوجه ها) را گذاشتیم توی یک کارتن و آب دونه مفصل هم براشون اماده کردیم و راهی سفر شدیم
بچه ها به جوجه هاشون نگاه می کردن در باره آنها صحبت می کردن و قهقهه می زدن
هر از گاهی از بابا تقاضا می کردند که جوجه ها گرمشون شده ماشین را نگه دار تا کمی این جوجه ها خنک شوند تا به تهران برسیم هر چند ساعت که رانندگی می کردیم توقف داشتیم و جوجه را آب دونه می دادیم
رسیدیم به خونه مامان بزرگ خوشحال و خندون که به سلامت به تهران رسیده ایم
وارد حیاط شدیم جوجه ها از کارتن بیرون پریدند و شروع کردن به بال و پر زدن و خستگی در کردن
ما که همگی مشغول سلام و احوال پرسی بودیم از جوجه ها غافل شده بودیم ناگهان گربه ناقلا از بالای دیوار پرید پایین و یکی از جوجه ها را به دندون گرفت بافریاد بچه ها متوجه شدیم که چه اتفاقی افتاده خلاصه گربه ناقلا جوجه زخمی را رها کرد و پا به فرار
اما جوجه کوچولو ما زخمش خیلی عمیق بود دیگه نتوانست به زندگی ادامه بدهد
حالا ما یک جوجه ناز نازی داشتیم
قفسی براش تهیه کردیم که دیگه اتفاقی براش نیافتد
هر کجا می رفتیم قفس بدست بچه ها بود و از جوجه شون مراقبت می کردند
بیست روزی به این وضع گشت و جوجه خیلی بزرگ شده بود
سفر از تهران به شیراز با یک جوجه در قفس شروع شد و بالاخره به شیراز رسیدیم
تموم تابستون بچه ها از این جوجه مراقبت کردند و جوجه هم هر روز بزرگ بزرگ تر می شد و یک تاج گوشتی قرمز رنگ هم روی سرش نمایان شد
مدرسه ها شروع شد بچه ها مدرسه می رفتند و من هم با این جوجه تنها
یک روز نشسته بودم جلوی درب آپارتمان توی راهرو و جوجه هم روی پای من لم داده بود و من هم کار می کردم
بابا از راه رسید جوجه هم روی پای من بود بابا وقتی یک گام بلند بر داشت که از روی پای من عبور کند و به داخل بیاید جوجه حرکت می کنه و پای بابا به سر جوجه می خوره و جوجه بخش زمین شد
جوجه نیمه جان را به بالکن خونه منتقل کردیم و با دلی ناراحت و دستی در بغل بچه ها از مدرسه امدن خونه
و یک راست رفتند سراغ قفس جوجه و دیدن سر جوجه خون ریزی کرده و دیگه جوجه نفس نمی کشه
با خودشون زمزمه می کردن و می گفتند چی شده؟
شاید کار کلاغه باشه ؟