Quantcast
Channel: سفره دوازده متری مادرم
Browsing all 1870 articles
Browse latest View live

بارون خوشحال

امروز بارون خیلی خوشحاله چون به شیشه های تمیز می خوره  

View Article


سیاه و سفید

روزی سفید به سیاه گفت :چقدر تو سیاهی سیاه گفت: خوب چشماتو باز کن من سفیدم سفید حیران شد  به سیاه گفت من دوروغ می گویم  تو سیاهی سیاه گفت :من هم سفید هستم اما هنگامی که مرا رنک می کردن کمی رنگ من زیاد...

View Article


سیزده بدر

دوازده روز فروردین رو پشت سر گذاشتیم و به سیزده رسیدیم  سیزده بدر برای خودش مفهوم خاصی داشت اون سالهایی که ما خیلی کوچک بودیم سیزده بدر چه صفایی داشت  یک روز در سال را بیرون از خونه ناهار می خوردیم...

View Article

عینک آفتابی

هر روز پشت شیشه عینک فروشی می ایستادم  وبه عینک های پشت ویترین نگاه می کردم و برای خودم عینکی انتخاب می کردم ولی داخل مغازه نمی رفتم با ذهنی که الان عینک به چشم دارم مغازه را ترک می کردم .عینک آفتابی...

View Article

طوفان

 شیشه پنجره تمیز بود اما دیشب  طوفان امد و شیشه پنجره را شکست  

View Article


ایکاش همیشه

وقتی کنار آسانسور روبروی میدان قزل فله رسیدمآسانسور رفت پایین خانم کنار دستی من  گفت : رفت به او گفتم ایکاش همه رفتن ها مثل رفتن این آسانسور باشه الان بر می گرده 

View Article

گردن بند های طلایی از جنس ساقه گندم

به کاسه گندمی که در روبروی  من قرار داشت انقدر نگاه کردم که اشگ از چشمانم سرازیر شد و مرا برد به سال های خیلی دور  که خاطراتی خوش از این  طلای با ارزش داشتم روزی افتابی بود همه جا پر از نور بود نوری...

View Article

سلام

                                  دلم هوای بازی های کودکانه کرده بازی های فراموش شده  بازی هایی که همه با هم می خندیم و فریاد می زدیم بازی در کنار مادر و خواهر برادرهایم چه خوش بودیم و خوشحال  فقط به...

View Article


شکی که انشان را عوض می کند

در فولکور آلمان  قصه ای هست که می گوید مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش نا پدید شده  شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد  برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت .متوجه شد که همسایه اش در دزدی...

View Article


یک شهر و صد قلندر

دل شوره دارم فردا دیکته داریم  دفتر دیکته را باز کردم غلط های دیکته قبلی رو نوشتم  معلم  زیر دیکته نوشته بود یادت نرود هر شب یک دیکته بنویس کتاب فارسی را زیر بغلم زدم و با دفتر مشق ویک مداد و یک پاک کن...

View Article

اخرین نامه

آخرین نامه ای که برای  عمو مجید نوشتم  عمو مجید سلام انشالله حالت خوب باشد و روزها را بخوبی سپری کنید الان ساعت 7 بعداز ظهر روز سه شنبه است که این نامه را برایت می نوسم بسیار خوشحال شدیم وقتی دوستت خبر...

View Article

ایکاش همیشه

وقتی کنار آسانسور روبروی میدان قزل فله رسیدمآسانسور رفت پایین خانم کنار دستی من  گفت : رفت به او گفتم ایکاش همه رفتن ها مثل رفتن این آسانسور باشه الان بر می گرده 

View Article

سفری همراه جوجه های تابستانی

اوایل تابستان بود هوا بشدت گرم شده بود و مدرسه ها تعطیل به  بازار وکیل رسیدیم هنگامی که می خواستیم وارد بازار شویم پیر مردی را دیدیم که با یک کارتن جوجه های رنگ  کرده  و صدایی نه چندان بلند از جوجه هاش...

View Article


طاقچه کاه گلی

دبوار های ا طاق بی بی  تعدادی طاقچه داشت که به اطاق زیبایی خاصی می داد   بالای طاقچه هم  سر رف بود ( سر رف فرورفته ای گفته می شد برای استفاده از وسایلی که باید دور از دست رس باشد در انجا قرار می...

View Article

قاصدک

امروز همه قاصدک ها با هم جمع شده بودن هر کدام با خود پیام خوشحالی آورده بودن قهقهه می زدند چه زیبا سخن می گفتند  قاصدک 

View Article


پرچین

چرا پر چین را مدتی فقط تیترش را نوشتم گفتم اول به پر چین نا بود شده فکر کنید تا واقعیت را برایتان بنویسم آیا می دانید پر چین چیست ؟هر باغی را برای اینکه از باغ دیگر مجزا کنند دور آنرا حصاری می کشیدند...

View Article

اتاق بزرگه

اتاق بزرگه  اتاقی پر از صفا  اتاق خاطره ها  اتاق آرزو ها  اتاق خنده   اتاقی پر از نور پر از عشق و دلبری  اتاق همه چیز اتاق بزرگه یک تاقچه داشت  با گچبری هایی بی نظیر و دوست داشتنی  همه چیز  روی این...

View Article


امروز

امروز امید را نقاشی کردم 

View Article

قاصدک اماده پرواز

امروز  گل گلدانمان  تبدیل به قاصدک شده او الان اماده پرواز است منتظرم وقتی بدستت رسید عکسی از قاصدک خانمان بگیری برایم بفرستی تا آسوده شوم تقدیم  به قاصدک دوست فوت 

View Article

عصا

نمی دانم عصای پیری ام را کجا جا گذاشته ام شما پیدا نکردید ؟ 

View Article
Browsing all 1870 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>