طوطی را بدست کسی سپردم که تعداد بی شماری طوطی داشت و باغ کوچکی از آن طوطی بود که به راحتی پرواز می کرد. خوشحال بودم که او را از قفس نجات داده ام ، القصه . الغصه بعد از بیست سال روزی با همسایه رو بروی مشغول صحبت بودیم و از خوبیها صحبت می کردیم . از بچه ها گفتیم و از گذشته و از زمان حال آنها بعد ایشان اینچنین تعریف کرد ، (پدر خانواده) گفت .وقتی دخترم روزهای آخر دبیرستان بود ، یک روز که از مدرسه آمد خونه دید طوطی اش نیست ، و خانه را ترک کرده .
↧