عصر جمعه به طرف پارک لاله در حرکت بودم کناره پیاده رو دست فروشانی بودن که همه گونه اجناس داشتند نرسیده به پارک دیدم سمت راستم یک کیوسک تلفن است که شروع کردم به خندیدن خودم را از داخل جمعیت به کناری کشیدم و سر تا پای تلفن را نگاه کردم تلفنی بی نظیر بود .
به یاد اون روزها افتادم که در جلو تلفن های عمومی چه صف های طویلی درست می شد و نفری که نزدیک تلفن بود دقیقه ای یک بار به شیشه تلفن عمومی میزد و صف را با انگشت دستش نشان می داد داستان هایی که در این صف تلفن برای هم تعریف می کردیم و حتی یادم وقتی خیلی پسرم کوچک بود یک مدل بافتنی زیبا در کنار باجه تلفن یاد گرفتم . جمله هایی که در پشت باجه تلفن گفته می شد خانم زود باش علف زیر پامون سبز شد .
همیشه برای تلفن زدن سکه دو ریالی داشتیم افرادی هم در کنار باجه تلفن دوریالی می فروختن که کار مردم راه بیفته و ان موقع دو ریال ارزش داشت بلیط اتوبوس نون تافتون ................و
داخل باجه گاهی شخص تلفن کننده می خندید گاهی گریه می کرد و الا اخر
تلفن عمومی داری مقام والایی بود و یکی از افتخارات محله ها داشتن این تلفن بود
و حتی چندین سال پیش شرکت مخابرات روزی اعلام کرد که هر شهرو ندتهرانی بعد از 5 دقیقه ازدرب ازمنزلش به تلفن عمومی می رسد . باعث افتخارش شده بود .
اما وقتی موبایل امد دیگه تلفن عمومی از خاطره ها رفت .
وقتی در نزدیکی پارک لاله به کیوسک زرد رنگ تلفن عمومی دقت کردم دیدم که داخل ان یک درخت چنار است و سرش را از سقف تلفن بیرون برده و خودش را داره به اسمون می رسونه
درختی در کیوسک تلفن برایم بی نظیر بود . یاد اون روزها بخیر زندگی با تلفن عمومی
خوش به ان روزی که توی صف تلفن می ایستادیم تا نوبت به ما برسد بعد قدر می دونستیم