کم کم زندگی مدرن شد و سماور های ذغالی از خونه ها جمع شد و سماور نفتی اومد توی خونه ها دیگه اتش گردون و ذغال هم توی هیچ خونه ای پیدا نمیشد
سماور نفتی با یک افاده ای جای خودش رو توی خونه هاباز کرد مادر خانواده خیلی با احتیاط از این تازه وارد استفاده می کرد برای همه توزیع می داد نفت نباید زیاد بریزیم باید به عقربه انبار نفت نگاه کنیم وقتی داره به قرمز میرسه نفت کافیه بعد که مطمین شدیم سماور اماده است که روشن بشه یک کبریت بر می داریم و روشن می کنیم و دریجه سماور ( پنجره ) باز می کنیم کبریت را روی فیتیله سماور می گیریم تا روشن بشه حالا فیتیله رو می کشیم پایین و دریجه رو می بندیم منتظر می شویم تا شعله ابی را از دریجه ببینیم
یاد دادن و روشن کرد سماور داستانی داشت
اما ما بچه های شیطون بلا دوست داشتیم دستمون رو زیر چونه بگذاریم وبه پنجره زیبای سماور نگاه کنیم مادر هر از چند گاهی می گفت جلو سماور نروید خطرناکه
نگاه به پنجره سماور که با یک طلق شفاف نسوز حفاظت می شد نظر مارابه خودش جلب می کرد ومابا کنجکاوی نوک مداد را فرو می کردیم توی طلق سماور و اونو سوراخ می کردیم و شعله باد می خورد و سماور خاموش می شد و ماما ن با صدای بلند می گفت یک طلق فدای سرتون خودتون اتش میگیرید . خلاصه مامان یک دوریالی می داد می گفت بروید محمد اقا یک طلق بخرید
گاهی طلق پیدا نمی شد و پنجره سماور چند روزی با یک کاغذ پوشیده می شد و ما نمی تونستیم شعله را ببینیم
چه صفایی داشت ان سماور وقتی که مادرم کنار ان می نشست و برای ما چایی می ریخت .
دیگه نه سماوری هست که طلق انرا را سوراخ کنیم و نه ان!!!!!!!!
اما جای سماور نفتی با اون پنجره زیباش کنار سفره خونه ها خالیه