سر وقت می رفتیم دنبال دوستمون که بریم مدرسه تادستمون روبلند می کردیم که زنگ بزنم او از درب حیاط میامد بیرون
سر وقت از خواب بیدار می شدم و برای سر بازان خونه صبحونه اماده می کردم و انها نوش جان می کردند می رفتن .
سر وقت می رفتیم سر ایستگاه اتوبوس که با دوستمون برویم برای خرید
سر وقت می رفتم کنار پنجره و به پیاده رو نگاه می کردم و می دیدم دارن میان
سر وقت و هزاران سر وقت های دیگه
وقتی الان سر وقت نگاه به عقربه های ساعت می کنم که ساعت 7 بشه و برای دیدن دوستم که کنار اسانسور ایستاده که با هم به پیاده روی برویم به یاد اون سر وقتی ها می افتم
وقتی الان درب اسانسور را باز می کنم و چراغ راهرو را روشن می بینم می دونم که یک کسی منتظر ایستاده خوشحال می شوم و با لبخند از اسانسور خار ج می شوم اما بعضی روزها کنار اسانسور کسی منتظر نیست .
قدم زنان می روم و می روم وبعد می بینم
سر وقت ان اقا که شالگردن سفید داره و موهای بلند سر جای همیشگی خود ایستاده و به خیابون خیره شده او سر وقت رسیده اما چیزی نمی دانم دیدن او مرا به یاد زنی در گذشته می اندازد که در میدان فردوسی لباس قرمز می پوشید و منتظر سال های سال ایستاده بود او سر وقت می امد
جلو درب پارک نگهبان پارک را با لباس ابی می بینم که داره به دور دست ها نگاه می کنه او هم سر وقت امده .
همه در حال حرکت هستند می روند و می دوند و .........تا سر وقت به مقصد برسند
در مسیر خانه نگاهی به کوچه نان سنگکی انداختم به زحمت دیدم چراغ نانوانی روشن است به سمت نانوانی حرکت کردم و دیدم ادمهای همیشگی توی صف هستند و هر کدام تعدادی نان سفارش می دهند با خود گفتم نانوا هم سر وقت اومده
به جلو ی صف رسیدم نوبت من شد به حرکات دست نانوا خیره شدم دیدم با چه مهارتی پاروی نان را به داخل تنور می برد و از انتهای پارو به ارامی نان را داخل تنور گذاشت و تا به بالای نان سنگک رسید و بعد پارو را از تنور بیرون کشید چه منظم نان هاکنار هم قرار گرفتن نانوا سر وقت نان ها زا از تنور خارج کرد .
حالا به سر وقتی ها در روی میز رو برو نگاه می کنم
انبوهی از................ که باید سروقت از انها استفاده کنی
سروقت رفتن ها زیباست سروقت یادمان نرود ممکن است دیر بشود و به ان دست رسی نداشته باشیم