Quantcast
Channel: سفره دوازده متری مادرم
Viewing all articles
Browse latest Browse all 1874

قابلمه های خیالی

$
0
0
امروز خیالاتی شدم. گفتم: بلند شوم کاری بکنم کارستون 

 پا جای پای مادرم گذاشتم.  قابلمه ها راروی چراغ ردیف کردم و دست به کار شدم 

باید زرنگی کنم اول غدا را درست کنم به قول خاله جونم غذا که از قابلمه بیرون نمی ره زود تر غدا را درست می کنم .

 خوشحال و خندون  قابلمه بزرگ و گذاشتم توی قابلمه کوچیکه

یک قابلمه سوپ جو درست کردم و یک قابلمه خورش قسنجون طبق معمول برنج هم خیس کردم حالا اندازه برنج بماند دست به کار شدم و اتاق را مرتب کردم و یک ظرف بزرگ میوه هم آماده کردم .

تا ظهر همه چیز آماده شد کنار تلفن نشستم .

بوی غذا تمام خونه را پرکرده بود اما نه تلفن زنگ زد و نه زنگ در به صدا در آمد . 

خیلی ناراحت شدم  به جمله شاد زیستن فکر می کردم به قانون جذب و هزار فکر های دیگه 

نماز ظهر را خواندم و سفره را پهن کردم نه به بزرگی سفره مادرم تعدادی  بشقاب هم روی سفره گذاشتم .

قابلمه ها به صدا در آمدن که ما را دریاب  آخه غذاها هم دلشون برای من سوخته بود باید بگویم از سوختن هم گذشت و چزغاله شدن .

 نان و پنیری حاضر کردم..............

دنیای خیال خیلی وسعت داره به وسعت دل ادمها 

 عجب قابلمه های خیالی 




Viewing all articles
Browse latest Browse all 1874

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>