یکی بود یکی تبود . و اما داستان از اینجا شروع می شود ، خانم پر پری قصه ما به قصد خرید پر از خونه بیرون رفت ، او به مرکزی که در سرآسیاب دولاب بود رفت ، وبعد رفت داخل مغازه مرغ فروشی و به مغازه دار گفت: پر برام آوردی ؟،مغازه دار گفت بله ، مغازه دار گفت چقدر لازم داری او گفت یک گونی لازم دارم . خانم پر پری قصه ما یک وانت پیکان گرفت و پر را به خونه منتقل کرد . وبعد خانم پر پری دو تشت بزرگ پر از آب کرد و پر ها را داخل تشت آب ریخت و پر را خیس کرد ، و پر ها را
↧