تو مثل من می شوی اما من دیگه مثل تو نمی شوم
این جمله را بارها و بارها از بی بی جونم شنیده بودم اما جوانی بود و.......... از پیاده روی می آمدم، دیدم به سختی پیر مردی را از ماشین پیاده کردند و دو نفر دست آنرا گرفتن ، و تا چند قدم که آمدم مردی جلو...
View Articleلوله چراغ
هر روز صبح مادر بزرگ اولین کارش تمیز کردن لوله چراغ ( لامپا = گرد سوز ) بود و بعد چراغ گرد سوز را نفت می کرد و می گذاشت روی تاقچه و یک کبریت هم کنارش می گذاشت ، و بعد می رفت توی ایون و چراغ بادی (...
View Articleحلقه ازدواج
اگر همسرتان بیست و یک روز بعد از ازدواج، حلقه ازدواجش را از انگشت خارج کتد و بگویید این را نزد خودت نگه دار تا من از این سفر بر گردم عکسالعمل شما چگونه خواهد بود ؟
View Articleهمراه اول
یادتون هست ! این تبلیغ را هیچکس تنها نیست !، همراه اول !!!!! واقعا درست بود الان همه یک گوشی دستشون است ، که هم مادرشون است و هم دوستشون و هم فرزندش.و الا آخر ترفند جدا سازی با یک تبلیغ ، فریب خوردیم...
View Articleدرخت ابریشم
مسیری که حدودا"سی است از آنجا عبور می کنم یک درخت ابریشم زیبا داشت که تنه درخت در محوطه بود ( نزدیک موزه معاصر ) و قسمت زیادی از درخت بیرون و پیاده رو را زیبا و خنک کرده بود ، درخت خشک شد و تنه درخت را...
View Articleحلقه ازدوج ( قسمت دوم )
جعبه مخصوص امانت ها را باز کردم ، نگاهم به حلقه ازدواج همسرم افتاد . 46 سال قبل چندین روزی از مراسم رسمی ازدواج ما گذشته بود که همسرم برای ادامه تحصیل عازم کشور دیگری شد ، در هنگام خدا حافظی ایشان حلقه...
View Articleخزان درختان
نگاه به زمین کردم ، برگهای زرد و خشک زیر پایم بود و خش خش می کرد با خود گفتم تابستان که تمام نشده !! چرا پاییز را می بینم
View Articleزبان کولر
به صدای کولر گوش می کنم اما نمی دانم چه چیز می گوید !!! راستی ! کولر با چه زبانی صحبت می کند ؟
View Articleنقش ساعت و تقویم
وقتی کلاس 6 ابتدایی را خواندم پدر برایم یک ساعت مچی خرید . ساعت مچی مولر من بدون ساعت مچی و تقویم نمی توانم زندگی کنم . ساعت برایم زندگی است .
View Articleپانزدهم مرداد
پانزدهم مرداد سال 1359 وقتی نو بدنیا آمدی روی نوار سفیدی که به دست نو بسته بودند نوشته شده بود فرزند پسر ، واسم مادر را نوشته بودند، با بدنیا آمدنت من مادر شدم ، روز چهارشنبه ساعت 12 و نیم ظهر نیمه...
View Articleعذاب الهی
گرفتار عذاب الهی شدیم روزگاری بود که هیچ چیز نداشتیم اما آسمانی آبی و زیبا داشتیم خودمان با دستان خودمان این عذاب را درست کردیم فکر کنیم چرا ؟ چه بلایی بر سر زمین آورده ایم ؟ فکر کنیم ؟
View Articleسوت
کلمه سوت را خیلی می شنویم حالا فکر کنیم به سوت ها ، اول به یاد سوت شروع مسابقه. فوتبال افتادم ،که جذابه و بعد نگاه به دقایق پایان مسابقه که داور آخرین سوت را می زنه سوت آقای پلیس ،که فورا باید پا را...
View Articleهمه امروز مهمون سفره دوازده متری هستیم
مادر امروز مثل همیشه صبح زود چایی را دم کرده ،و با صدای بلندش میگه بچه بلند شید لنگ ظهره ناهار مهمون داریم .!!!! مادرم آماده شده که برای مهمون هاش که از شهر دور میاین یک غذای خوب طهرانی درست کند ، خورش...
View Articleکلمن
سالهای خیلی دور خبر از بطری آب معدنی نبود هر خانه ای یک کلمن آب داشت که بیشتر برای سفر استفاده می شد اما در خانه های بچه داری هر روز صبح مامان خانواده کلمن را پر از آب و یخ می کرد که همیشه آب خنک داشته...
View Article