او خوشحال بود همیشه کارش درست کردن جهیزیه بود بزرگ فامیل بود همه با او مشورت می کردن که چقدر پارچه برای لحاف لازمه و جند تا متکا باید درست کنیم دیگ مسی باید اندازه اش چقدر باشه کفگیر و ملاقه مسی
مامان سنت را دوست داشت .
دیگ مسی کوچک و بزرک و افتابه مسی مجمعه مسی و تشت مسی و چند تا کاسه مسی قد ونیم قد لگن حمام بزرگ و کوچک و زیر لگنی و بشقاب مسی برای درست کردن نیم رو ..........
بهش گفتم مامان مگه الان کسی آرد خمیر می کنه که تو دنبال مجمعه مسی و تشت مس و غیره هستی او گفت شما دنبال کار خودتون باشید من هم کار خودم رو انجام می دهم
با خود گفتم بهتره در خرید مخمل لحاف دخالتی بکنم و برای لحاف مخمل بخرم
یک روز که از اداره به منزل می امدم میدان مخبرالدوله از اتوبوس ( میدان شاه بهارستان ) پیاده شدم و پیاده به سمت بهارستان حرکت کردم مغازه ای در خیابان شاه اباد نظر منو به خودش جلب کرد
داخل مغازه رفتم که فقط مخمل داشت بسیار رنگارنگ و زیبا مونده بودم کدوم رو انتخاب کنم که به سلیقه مامان بخوره
خلاصه دستم را گذاشتم روی گران ترین مخمل
اقا لطفا این مخمل رو برای من بیار پایین
خانم برای چی می خواهی
برای لحاف
او گفت ا خیلی گرونه
گفتم اشکالی نداره
اندازه مخمل را نمی دونستم چقدر باید بخرم با کمک فروشنده به توافق رسیدیم که برای دوتا لحاف دو نفره چقدر پارچه نیاز ه
من هم برای اینکه پارچه کم نیاید کلی مخمل ونوس سرخابی رنگ بی نظیر خریدم و تاکسی گرفتم به سمت خونه حرکت کردم .
هما چی خریدی ؟ پارچه ها رو از توی پلاستکی که خیلی غژ غژ می کرد بیرون اوردم و به مامان نشون دادم .
مامان هم به مغازه پارچه فروشی محله رفت و پارچه قهوه ای رنگ خرید که به رنگ سرخابی وسط لحاف بخوره
مامان خودش می تونست لحاف قلفتی کنه این کار را انجام داد و لحاف دوز رو خبر کرد
لحاف دوز کمان در دست وارد خونه شد و پنبه ها رو باز دید کرد و قلفتی لحاف رو دید و یک افرین به مامان گفت و شروع کرد به زدن پنبه
بچه ها کنار پنجره اتاق ایستاده بودن و به صدای کمان لحاف دوز گوش می کردن پنبه ها از زمین بلند می شد و دو باره به زمین بر می گشت
لحاف دوز پنبه ها را درون گونی ریخت و روی کولش گرفت و از پله ها بالا رفت
اتاق بزرگه اتاق مهمون خونه که پرده های مخمل یشمی رنگ داشت مخصوص این کار هابود
لحاف را از پشت روی زمین پهن کردن و پنبه ها رو مرتب رویش چید و بعد با یک ترفند لحاف رو لوله کرد و پنبه ها رو به داخل قلفتی لحاف هدایت کرد
وبعد شروع کرد با چوب به کتک زدن پنبه ها تا صاف ویک دست بشه
لحاف دوز سوزن لحاف دوزی اش را از دورن کیسه پارچه ای بیرون اورد و با یک گوله موم و مقداری نخ
شروع به دوختن کرد بسیار منظم و مرتب از کنار می دوخت دور می زد و دوباره به اول کار می رسید به فاصله چهار سانتی متری ردیف می دوخت بدون اینکه متری داشته باشه و یا خطی کشیده باشه
به وسط لحاف رسید اولین سوزن رو که زد گفت این مخمل برای لباسه نه لحاف سوزن داخلش نمی ره
مامان گفت اوستا شما اینو بدوز مزد بهت بیشتر می دهم
او هم خندید و شروع به دوختن کرد
چند روز ی طول کشید تا لحاف تموم شد
در روز هایی که لحاف دوز داشتیم فامیل ها با جعبه شیرینی و بیسکوییت به خونه ما می امدند
و کنار لحاف زیبا می نشیتند و از عروسی ها صحبت می کردن و با هم می خندیدند وچای و شیرینی می خوردند.
لحاف با مخمل ونوش سر خابی رنگ تموم شد و کلی از پارچه مخمل باقی موند
مامان که خیلی با سلیقه بود باقی مانده مخمل ها را نگهداری کرد و بعد برای نوه اش لحاف با مخمل ونوس سرخابی رنگ دوخت.
چه روز های شیرینی بود دوسال یک بار وشاید هم سالی یک بار لحاف دوز به خونه می اومد و لحاف می دوخت
من هرگز دوختن لحاف کرسی را در خونمون یادم نمی ره که یک ماه طول کشید تا اون لحاف در همون اتاق مهمون خونه دوخته شد .
شادی در کنار لحاف مخمل ونوس سرخابی رنگ چقدر هییجان داشت .
زمستان خوبی داشته باشید در زیر لحاف های پنبه ای دست دوز یاد زیبایی ها بخیر