وقتی که تمام حروف الفبا را معلم به ما یاد داد بعد از اینکه اسم خودمون را تمرین کردیم و نوشتیم نوبت یاد گرفتن اسم شهرمون شد
معلم پای تخته نوشت طهران
وبه ما گفت مشق امشب شما این است که نام شهرتون را بنویسید طهران خیلی خوش خط و خوانا
بیاد اون روزها
کوچه ها باریک بودن وخاکی ولی تمیز هرکسی خودش در خونه اش را آب و جارو می کرد جوی های کوچه با اینکه خاکی بود اما تمیز اصلا چیزی داخل جوی آب نبود نه از موش خبری بود و نه از باقی مانده غذا
کم کم خیابونها اسفالت شد ماشین ها با دقت حرکت می کردند و دوچرخه سوار ها برای خودشون حریم و حرمت داشت از موتوری هم خبری نبود همه جا سکوت بود
وقتی که توی خونه بودی تنها صدایی که می امد صدای چرخ الاسکایی بود وما با دو ریال می رفتیم وازش یک بستی یخی نارنجی رنگ می خریدیم و یا صدای چرخ های دست فروش بود که لبوی داغ می فروخت
کم کم دیدند ماشین ها زیاد شده و می خواهند از هم جلو برنند وسط خیابون را یک خط سفید کشیدن و مقررات براش تعیین کردن
یواش یواش
خیابونهای بزرگ درست کردن و میدون و چهار راه و غیره
باز جمعیت از کوشه وکنا ر وارد طهران شدند و جا برای ماشین ها کم بود
دیگه خط وسط خیابون نمی تونست جواب بده وسط خیابون را بلوار درست کردن که هیچ ماشینی ازش عبور نکنه اما دیری نگذشت که خیابون به نظر تنگ اومد بلوار را یواش یواش بر داشتند و وسط خیابون را بلوک های سیمانی گذاشتند بعد از مدتی بلوک را بر داشتند و نرده گذاشتند که مردم از وسط خیابون عبور نکنند
هر روز مقررات بیشتر و بیشتر می شد و خطا ها بیشتر و بیشتر و به فکر چاره
خلاصه با خود اندیشیدن که باید اول دیکته طهران را تغییر بدهند واین بود که تهران تهران شد و اثری از اون طهران دیگه باقی نیست
خوشا به آن روزی که تنها صدایی که از توی خیابون به گوش می رسید صدای الاسکایی بود و لبویی در فصل زمستون
امروز تمام زیر شهر را سوراخ کرده اند که قطار ازش عبور کنه
و خیابونها تبدیل به اتوبان های چند طبقه شده و خونه ها هم تبدیل به برج شده
دیگه هویت نداریم یک خونه چندین کلید داره
هر روز که قدم توی خیابون می گذارم فکر می کنم الان زمین فرو میره و یا اینکه یک ماشین بهم می زنه دیگه خط کشی عابر پیاده را باید جور دیگه ای خواند خط..............