مامان داری کجا میری ؟
این سوال داره؟ مگه نمی بینی زنبیل توی دستمه .
دیروز خرید رفته بودی ؟
برو یخچال رو نگاه کن ببین چیزی توش می بینی . به کار من کار نداشته باش فقط چشمت به بچه هم باشه تا من برگردم .
مادر کار هر روزش بود با زنبیل برای خرید به بازار روز سراسیاب می رفت تا خرید کنه او زنبیل خالی را می برد و با انبوهی از خرید بر می گشت . انقدر توی زنبیل ریخته بود که دسته زنبیل توی دستش نمی امد روسری خودس را به عنوان دسته درست می کرد و زنبیل را حمل می کرد.
وقتی مامان به خانه بر می گشت دور زنبیل ش حلقه می زدیم تا به خوراکی های مخصوص خودمون برسیم
هر روز زنبیل خالی با مامان از خونه بیرون می رفت و پر می امد . گاهی اوقات خاله هاهم با زنبیل پر از سبزی پاک کرده به کمک زنبیل مامان می امدند .
وقتی به دستان مامان نگاه می کنم خصارتی که زنبیل به دستانش زده دیده می شود استخوانهای دستان مهربانش کج شده و سر جای خودشان نیستند .
زنبیل هر روز صبح از خونه بیرون می رود اما نه با دستان مادر.............. زنبیل خالی بیرون می رود و بر برمی گردد تا سفره دوازده متری گشترده باشد .
مادرم هزار مرتبه هم در روز بر دستانت بوسه بزنیم کم است .مادرم گرمی دستانت را کجا باید جسجو کرد ای عزیزترین نم
مادرم می دانیم جای زنبیل کجاست. توی حیاط خلوت به میخ آویزان است .