Quantcast
Channel: سفره دوازده متری مادرم
Browsing all 1870 articles
Browse latest View live

انداختن ماسک در باغچه خیابان

به خیابان رفتم ماسک های روی صورت توجه ام را به خود جلب کرد . در رنگهای مختلف و مدل های مختلف ، گفتم حالا چه خواهد شد چه طوری باید مدل زد ، ؟ ماسک پیلی دار با یک شکاف ، اخه میشه ؟ ماسکی که یک بند ان به...

View Article


فریاد بی صدا

در سکوت دارم فریاد میزنم !!!!

View Article


Article 1

خدایا شکرت به انچه به ماداده ای ، خدایا شکرت انچه را خواستم و ندادی چون به خیر و صلاحم نبوده . خدایا در این اخرین شبهای سحر از تو میخواهم سلامتی را به بندگانت برگردانی . امین یا رب العالمین

View Article

دلم گرفته

چقدر این روزها دلم گرفته برای دیدن همه کسانی که خیلی دوستشون دارم . انهایی که دست مهربانی داشتن ، انهایی که همیشه لبخند داشتن ، انهایی که وقتی می دیدم خوشحالی را درون قلبشان حس می کردم .وقتی با هم یک...

View Article

رمضان هم تمام شد

چه خاطرات خوشی بود ماه رمضان وقتی افطار می کردیم می رفتیم توی حیاط و ظرفها را با اب حوض می شستیم . موقع سحر همسایه ها مواظب هم بودن کسی خوابش نبرد. گاهی مامان از توی اتاق به حیاط نگاه میکرد و میگفت :...

View Article


Article 0

بیاییم به همدیگر لبخند هدیه بدهیم .

View Article

پاشید پاشید جمع کنید !،طرفها ردیف شدن، الان مهمون میاید

امشب روحم رفت کنار سفره دوازده متری مادرم . وقتی تمام ظرف های سر سفره ردیف پشت سر هم قرار می گرفتن مادرم این چنین می خواند ، انگشت اشاره دستش را به سمت ظرفهای ردیف شده می گرفت و میگفت ، امد ، نیامد ،...

View Article

کجا رفته ای

امروز جلوی ایینه رفتم و به دنبال خود می گشتم !!!!

View Article


تابستان در راه است

تابستون که پشت بهار خودشو قایم کرده بود ، یواش یواش داره خودشو نشون میده ، بهار هم داره ساک خودشو می بنده و میره تا بهار اینده تنها بدون کرونا بیاید .

View Article


احترام به طبیعت احترام به خودمان است

اول صبح سلامی به طبیعت کردم . و انها با صدایی پر از عشق جواب مرا دادند . اما چگونه ؟ دیدم گلدانها ی داخل اتاقم سر سبز وشاداب تر شده اند . امسال بهار را در وجود تک تک گلدانهای نازنینم دیدم . وبهار را در...

View Article

دخترک چتر بدست

دخترک در بلند ترین نقطه ایستاده بود چتری زیبا در دست داشت انرا روی سرش گرفت باران به شدت می بارید او می خندید و به قطره های باران نگاه می کرد موهای سیاه رنگش از زیر روسری کوچک نارنجی رنگش نمایان بود با...

View Article

هدیه ای زیبا

وقتی رفتم کلاس اول ابتدایی پدرم یک دفترچه و مداد به من هدیه داد. پدر جان ممنون که مرا مدرسه فرستادی .

View Article

دندان مصنوعی و ابنبات کشی

یکی بود و یکی نبود . پیرزن هر روز بعداز ظهر چون تنها بود از خونه می امد بیرون و روی پله درب حیاطش می نشست و بازی بچه ها توی کوچه را تماشا می کرد . گاهی توپ بچه ها به سر پیر زن می خورد و او لبخند می زد...

View Article


Article 0

باغریبه هانامهربان نباشید مبادا فرشتگانی باشند در لباس مبدل

View Article

Article 2

امسال زندکی را از پشت پنجره دیدم . ادمها ماسک زده دستکش پلاستیکی بدست با فاصله حرکت میکردند فردی از فرد دیگری جلو نمی زد ، درختان بی برگ شکوفه ها باز شدند ، برگها بزرگ شدند و خورشید درخشان کلاغها قار...

View Article


Article 1

چرا کلاغ قار میزنه ؟

View Article

دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه را رفتن اموخت

بیست و ششم خرداد به هرجا بنگرم می جویم او را به هرجا بنگرم می بویم او را ، گوشه به گوشه خانه ات را جستجو کردم تو را ندیدم ، اما صدای نفس هایت را با قلبم می شنیدم

View Article


Article 0

وقتی که دلتنگ می شویم !!!

View Article

سکوت

ای کاش همه جا سکوت نبود سنگ در سکوت ، اب در سکوت ؟ اما دلم در سکوت فریاد میزد . چه خوب فقط خودم می شنوم سکوت

View Article

دنیا همه جاش سبز شده

می دونید چرا دنیا سبز شده ؟ چون تمام ادمهای دنیا با هم متعهد شدند وبا هم دانه های میوه هایی که میخورند کاشتند. تمام دنیا سبز شد و دیگه خونه ها نیاز به دیوار اجری و سیمانی نداره همه جا پر از درختان سبز...

View Article
Browsing all 1870 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>