انداختن ماسک در باغچه خیابان
به خیابان رفتم ماسک های روی صورت توجه ام را به خود جلب کرد . در رنگهای مختلف و مدل های مختلف ، گفتم حالا چه خواهد شد چه طوری باید مدل زد ، ؟ ماسک پیلی دار با یک شکاف ، اخه میشه ؟ ماسکی که یک بند ان به...
View ArticleArticle 1
خدایا شکرت به انچه به ماداده ای ، خدایا شکرت انچه را خواستم و ندادی چون به خیر و صلاحم نبوده . خدایا در این اخرین شبهای سحر از تو میخواهم سلامتی را به بندگانت برگردانی . امین یا رب العالمین
View Articleدلم گرفته
چقدر این روزها دلم گرفته برای دیدن همه کسانی که خیلی دوستشون دارم . انهایی که دست مهربانی داشتن ، انهایی که همیشه لبخند داشتن ، انهایی که وقتی می دیدم خوشحالی را درون قلبشان حس می کردم .وقتی با هم یک...
View Articleرمضان هم تمام شد
چه خاطرات خوشی بود ماه رمضان وقتی افطار می کردیم می رفتیم توی حیاط و ظرفها را با اب حوض می شستیم . موقع سحر همسایه ها مواظب هم بودن کسی خوابش نبرد. گاهی مامان از توی اتاق به حیاط نگاه میکرد و میگفت :...
View Articleپاشید پاشید جمع کنید !،طرفها ردیف شدن، الان مهمون میاید
امشب روحم رفت کنار سفره دوازده متری مادرم . وقتی تمام ظرف های سر سفره ردیف پشت سر هم قرار می گرفتن مادرم این چنین می خواند ، انگشت اشاره دستش را به سمت ظرفهای ردیف شده می گرفت و میگفت ، امد ، نیامد ،...
View Articleتابستان در راه است
تابستون که پشت بهار خودشو قایم کرده بود ، یواش یواش داره خودشو نشون میده ، بهار هم داره ساک خودشو می بنده و میره تا بهار اینده تنها بدون کرونا بیاید .
View Articleاحترام به طبیعت احترام به خودمان است
اول صبح سلامی به طبیعت کردم . و انها با صدایی پر از عشق جواب مرا دادند . اما چگونه ؟ دیدم گلدانها ی داخل اتاقم سر سبز وشاداب تر شده اند . امسال بهار را در وجود تک تک گلدانهای نازنینم دیدم . وبهار را در...
View Articleدخترک چتر بدست
دخترک در بلند ترین نقطه ایستاده بود چتری زیبا در دست داشت انرا روی سرش گرفت باران به شدت می بارید او می خندید و به قطره های باران نگاه می کرد موهای سیاه رنگش از زیر روسری کوچک نارنجی رنگش نمایان بود با...
View Articleهدیه ای زیبا
وقتی رفتم کلاس اول ابتدایی پدرم یک دفترچه و مداد به من هدیه داد. پدر جان ممنون که مرا مدرسه فرستادی .
View Articleدندان مصنوعی و ابنبات کشی
یکی بود و یکی نبود . پیرزن هر روز بعداز ظهر چون تنها بود از خونه می امد بیرون و روی پله درب حیاطش می نشست و بازی بچه ها توی کوچه را تماشا می کرد . گاهی توپ بچه ها به سر پیر زن می خورد و او لبخند می زد...
View ArticleArticle 2
امسال زندکی را از پشت پنجره دیدم . ادمها ماسک زده دستکش پلاستیکی بدست با فاصله حرکت میکردند فردی از فرد دیگری جلو نمی زد ، درختان بی برگ شکوفه ها باز شدند ، برگها بزرگ شدند و خورشید درخشان کلاغها قار...
View Articleدستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه را رفتن اموخت
بیست و ششم خرداد به هرجا بنگرم می جویم او را به هرجا بنگرم می بویم او را ، گوشه به گوشه خانه ات را جستجو کردم تو را ندیدم ، اما صدای نفس هایت را با قلبم می شنیدم
View Articleسکوت
ای کاش همه جا سکوت نبود سنگ در سکوت ، اب در سکوت ؟ اما دلم در سکوت فریاد میزد . چه خوب فقط خودم می شنوم سکوت
View Articleدنیا همه جاش سبز شده
می دونید چرا دنیا سبز شده ؟ چون تمام ادمهای دنیا با هم متعهد شدند وبا هم دانه های میوه هایی که میخورند کاشتند. تمام دنیا سبز شد و دیگه خونه ها نیاز به دیوار اجری و سیمانی نداره همه جا پر از درختان سبز...
View Article