Quantcast
Channel: سفره دوازده متری مادرم
Browsing all 1788 articles
Browse latest View live

نان سنگکی محله ما

نان سنگکی ، یک صف طولانی از بچه های دیروز تشکیل شده بود . از بچه های امروز خبری نبود !!!!!

View Article


Article 0

با دلی سر شار از اشتیاق الهی برای آنچه که دارم برکت می طلبم و با شگفتی به فزونی آنها می نگرم

View Article


شوخی با کارت عروسی

از سال هایی می نویسم که عروسی رونق داشت ، مخصوصا "بعد از ماههای محرم و صفر ، حداقل در سال چندین عروسی می رفتی و شاد و خوشحال بودی . اما هر سال دریغ از پارسال ، کو عروسی! سالهای خیلی دور یک روز همسرم با...

View Article

سلام صبح

خدارا شکر که یک روز دیگر را به من نشان دادی چقدر زیبا الله اکبر ، در شهر صدای اذان را می آید ،

View Article

بگیر و بشین

آن سالهای خیلی دور وقتی که ما بچه بودیم ، خیلی سر و صدا که تو خونه می شد ، مامان می گفت برو تو اتاق از بی بی بگیر و بشین را بگیر و بیار ، خلاصه بچه در کنار بی بی ، یا خاله ، یا خواهر ........ساکت می شد...

View Article


گل سنبله

زیبا ترین گلی که برگ آن در بهار می روید و نوید بهار را می دهد و گل سفید رنگش در اول شهریور می روید . که ما به آن سنبله می گوییم ، خیلی قشنگه

View Article

Article 0

وقتی شهرمان را می فروشیم خودمان در آن شهر گم می شویم . چون هویت خود مان را فروخته ایم .

View Article

ایکاش

ایکاش می توانستم 90 در صد کواهینامه ها ی رانندگی را باطل می کردم . با این پارک کردنشون !!!! وووووووووووووووووووووووووووووووووو و الی آخر ایکاش

View Article


سلام صبح

امیدوارم همگی صبح خوبی را شروع کرده باشید ، سلام صبح

View Article


موضوع انشائ امسال

علم بهتر است یا ثروت ؟ البته واضح و ..مبرهن .......‌‌است ، که

View Article

کتابهای ورم کرده

View Article

Article 1

وقتی رودخانه های منطقه را بدون آب دیدم گریستم . من گم شدم !!!!!

View Article

کتابهای ورم کرده

یک روز مانده به اول مهر، امروز ۳۰ شهریور سال ۱۴۰۲ است، می خواهم حال و هوای اول مهر آن سالهای خیلی دور را بنویسم با عنوان کتابهای ورم کرده ، کتابها در سالهایی که دبیرستانی بودم تغییر نمی کرد و برای همین...

View Article


اخرین روز تابستان

جمعه آخرین روز تابستان است ، تابستان هم رفت ، فردا اولین روز پاییز حالا که امسال شنبه اولین روز پاییز است، ببینیم پاییز ، پاییز ،میشه . تبریک ، تبریک ، پاییز میگه ، آمدم دیگه شلوغ نکنید ، !!!!!!

View Article

اخرین نفری که از کنار سفره دوازده متری به مدرسه رفت

یکی بود و یکی نبود ، همه بچه ها با سواد شده بودند دختر کوچکیه هم به مدرسه رفت ، همه آنهایی که در کنار سفره دوازده متری می نشستند و از دست پخت مامان جانشان میل می کردند با سواد بودند ، جزء صاحب سفره ،...

View Article


نمایشگاه لوازم تحریر

در روز های پایانی شهریور رادیو تلویزیون از نمایشگاه لوازم تحریر صحبت می کرد ، مشتاق بودم که به این نمایشگاه بروم و از نمایشگاه دیدن کنم ، اول مهر که برام روزی خاطره انگیز بود ، برای دیدن از این...

View Article

Article 0

زندگی ما و زندگی بعضیا بی خیال حالا زندگی خودمون رو بکنیم ،

View Article


قصاب و حکیم

این داستان را چند لحظه قبل از رادیو شنیدم ، اکثر ما آنرا شنیده و یا خوانده ایم ، اما گفتم بهترین جا که از آن می توانم نگهداری کنم ، همین جاست ، واما حکایت ، روزی یک مشتری به دکان قصابی رفت و از او تقا...

View Article

سومین روز پاییز

امروز کمی دیر تر از روز های قبل برای پیاده روی آما ده شدم . خیابان رنگ و بوی دیگری داشت ، اولین چیزی که توجه من را به خودش جلب کرد ، گروه صبح خیزان ( کارمندان بانک ) بودند که جلو درب بانک ایستاده بودند...

View Article

بت خرمایی

یکی بود و یکی نبود ، در روستایی دور افتاده ، مردمانی زندگی می کردند که زندگی انها از طریق درختان نخل استوار بود . آنها با خرما بت درست کرده بودند که آن بت را پرستش می کردند ، ( بت خرمایی ) در آن سرزمین...

View Article
Browsing all 1788 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>